اخبار داخلی

پیکره میدان فردوسی ۶۶ ساله شد

  • 19 خرداد 1404

۶۶ سال از نصب مجسمه حکیم ابوالقاسم فردوسی در میدان فردوسی تهران می‌گذرد؛ و او همچنان با صلابت به جنوب تهران چشم دوخته است.

۶۶ سال است که رو به جنوب ایستاده‌ای و خیره نگاه می‌کنی، به کجا؟ یا به چه؟ بگو چشم به راه چه‌ چیز یا چه کسی هستی که هنوز پیدا نکرده‌ای‌اش؟ شاید به خیابان شلوغی می‌نگری که هر روز هزاران‌ نفر بی‌آن‌که سر را بالا کنند از کنارت عبور می‌کنند. شاید چشم‌انتظار شنیدن فارسی ناب از زبان رهگذری هستی، یا شاید هم هنوز در حسرت آن موزه‌ای هستی که سزاوار نگهداری از قامتت باشد.

از پاریس تا بمبئی، از همدان تا تهران

نخستین مجسمه فردوسی، نه در ایران، که در فرانسه ساخته شد. سال ۱۳۱۳، دانشجویان ایرانی مقیم پاریس، با همت بلند و جیب‌های کم‌پول، مبلغی گرد آوردند تا در آستانه کنگره جهانی بزرگداشت فردوسی، تندیسی از شاعر شاهنامه ساخته شود. استاد مجسمه‌ساز فرانسوی «لِرنزی» آن را تراشید و این اثر بعدها به باغ‌موزه نگارستان رسید؛ بی‌آن‌که سهمی در میدان فردوسی داشته باشد.

دومین تلاش، از دل فرهنگ‌دوستی پارسیان هند برآمد. در سال ۱۳۰۵، همزمان با برگزاری جشن هزارمین سال تولد فردوسی، تصمیم گرفتند تندیسی از شاعر بسازند و به ایران هدیه دهند. راس بهادر ماترا، هنرمند برجسته هندی، این مجسمه را ساخت؛ اما جنگ جهانی دوم، رسیدن هدیه به مقصد را سال‌ها به تعویق انداخت. سرانجام در ۱۰ بهمن ۱۳۲۳، کلنگ بنای پایه مجسمه زده شد و در مهرماه ۱۳۲۴، پیکره مرمری فردوسی در قلب میدان فردوسی تهران جای گرفت.

تندیس ساخته شده توسط هنرمند برجسته هندی اما چند سال بعد جای خود را به نسخه‌ای دیگر داد و به دانشگاه تهران منتقل شد. مجسمه سوم که امروز در میدان فردوسی می‌بینیم، میراث یکی از چهره‌های ماندگار هنر ایران است؛ استاد ابوالحسن صدیقی، پدر مجسمه‌سازی نوین ایران و شاگرد مکتب کمال‌الملک.

جسمه‌ای از مرمر، با ریشه در شاهنامه

ساخت مجسمه فردوسی در سال ۱۳۳۷ به استاد صدیقی سپرده شد؛ آن روزها او در ایتالیا بود و مجسمه‌اش را از سنگ مرمر «کارارا» ـ سنگی گران‌قیمت و باشکوه ـ تراشید. اثر، بیش از ۳ متر ارتفاع دارد، شاهنامه‌ای در دست دارد و بر تخته‌سنگی ۵۹ تُنی از کوه الوند همدان ایستاده است؛ سنگی نتراشیده، همچون صخره‌ای افسانه‌ای از کوه قاف، همان‌جا که زال در دل آن رشد یافت. در پایه‌اش نیز پیکره زالِ کودک حجاری شده که تداعی‌گر پیوند عمیق مجسمه با شاهنامه است.

این مجسمه در ۱۷ خرداد ۱۳۳۸ طی مراسمی رونمایی شد؛ پسر استاد، زنده‌یاد فریدون صدیقی، خود مسئول نصب آن بود. او روایت می‌کرد که مجسمه‌های پیشین یا ضعیف بودند یا بی‌هویت. اما این یکی، شناسنامه‌دار و فاخر از آب درآمده است.

میدان فردوسی تهران. منبع عکس وبسایت زیسان. عکاس نامشخص

alt text

منبع عکس: وبسایت زیسان. عکاس: نامشخص

تندیس تنها؛ میان هیاهوی شهر

مجسمه فردوسی، تنها یک تندیس نیست؛ نمادی است از زبان فارسی، از فرهنگ ایرانی، از تاریخ و حماسه. اما حال و روزش خوب نیست. فریدون صدیقی بارها هشدار داد که این مجسمه، علیرغم مرمت‌های سال‌های ۱۳۸۴ و ۱۳۸۸، هنوز در معرض آسیب است و پیشنهاد کرد که اصل آن به موزه منتقل شود و بدلش در میدان بماند.

میدان فردوسی امروز، اگرچه در همسایگی موزه جواهرات ملی، بانک‌ها، سفارتخانه‌ها و موسسات مهم قرار دارد، اما خود به اندازه این نهادها دیده نمی‌شود. در شلوغی خیابان انقلاب و پیچ‌و‌تاب اتوبوس‌های بی‌آرتی، انگار کسی نمی‌فهمد که در مرکز این میدان، نماد یکی از بزرگ‌ترین شاعران زبان فارسی ایستاده است.

و اکنون، ۶۶ سال بعد...

۶۶ سال از نصب مجسمه حکیم ابوالقاسم فردوسی در میدان فردوسی تهران گذشت؛ و او همچنان با صلابت به جنوب تهران چشم دوخته است. شاید چشم‌انتظار روزی است که ما مردم، قدر زبان فارسی را بیش از پیش بدانیم، میراث‌دار حقیقی شاهنامه باشیم، و در میان شتاب روزمره، لحظه‌ای درنگ کنیم و سرمان را بالا بگیریم؛ به چشمان سنگی‌اش نگاه کنیم و به او بگوییم: «ما هنوز هستیم... تو را فراموش نکرده‌ایم، حکیم طوس.»

دیدگاه شما چیست؟